جدول جو
جدول جو

معنی چارمیخ کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چارمیخ کشیدن
(اِتِ گِ رِ تَ)
چهارمیخ کشیدن. شکنجه کردن. گناهکار را به چارمیخ بستن. نوعی تعذیب. قسمی کیفر دادن مجرم و بزه کار:
گر جز بتو محکم است بیخم
برکش چوصلیب چارمیخم.
نظامی.
اصل قانون شریعت کاحتساب شرع او
میکشد آهنگ را بر چارمیخ چارتار.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ کَ دَ)
استوار کردن با چهارمیخ. کسی یا چیزی را به وسیلۀ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن:
درختی راکه بینی تازه بیخش
کند روزی ز خشکی چارمیخش.
نظامی.
، نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پایها به جایی استوارکردندی:
در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان
ویل ٌ لهم عقیلۀ من بس عقابشان.
خاقانی.
چارمیخت کرده ام من، راست گو
راست پیش آور دروغی را مجو.
مولوی.
، ثابت و مقرر کردن دعوی با ادله واسناد و اقرارها، و با لفظ کردن، کنایه از عمل لواطه کردن. (آنندراج درمعنی چارمیخ)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ دَ)
چهارمیخ شدن. تعذیب و شکنجه شدن. نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج) (غیاث) :
درسم رخشت که زمین راست بیخ
خصم توچون نعل شده چارمیخ.
نظامی.
، کمال محکم شدن. (آنندراج) (غیاث). و با لفظ شدن کنایه از نهایت قیام و استواری. (آنندراج در معنی چارمیخ) :
جناح از هوا در زمین برد بیخ
پساهنگ شد در زمین چارمیخ.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا