استوار کردن با چهارمیخ. کسی یا چیزی را به وسیلۀ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن: درختی راکه بینی تازه بیخش کند روزی ز خشکی چارمیخش. نظامی. ، نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پایها به جایی استوارکردندی: در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان ویل ٌ لهم عقیلۀ من بس عقابشان. خاقانی. چارمیخت کرده ام من، راست گو راست پیش آور دروغی را مجو. مولوی. ، ثابت و مقرر کردن دعوی با ادله واسناد و اقرارها، و با لفظ کردن، کنایه از عمل لواطه کردن. (آنندراج درمعنی چارمیخ)
استوار کردن با چهارمیخ. کسی یا چیزی را به وسیلۀ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن: درختی راکه بینی تازه بیخش کند روزی ز خشکی چارمیخش. نظامی. ، نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پایها به جایی استوارکردندی: در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان ویل ٌ لهم عقیلۀ من بس عقابشان. خاقانی. چارمیخت کرده ام من، راست گو راست پیش آور دروغی را مجو. مولوی. ، ثابت و مقرر کردن دعوی با ادله واسناد و اقرارها، و با لفظ کردن، کنایه از عمل لواطه کردن. (آنندراج درمعنی چارمیخ)
چهارمیخ شدن. تعذیب و شکنجه شدن. نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج) (غیاث) : درسم رخشت که زمین راست بیخ خصم توچون نعل شده چارمیخ. نظامی. ، کمال محکم شدن. (آنندراج) (غیاث). و با لفظ شدن کنایه از نهایت قیام و استواری. (آنندراج در معنی چارمیخ) : جناح از هوا در زمین برد بیخ پساهنگ شد در زمین چارمیخ. نظامی (از آنندراج)
چهارمیخ شدن. تعذیب و شکنجه شدن. نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج) (غیاث) : درسم رخشت که زمین راست بیخ خصم توچون نعل شده چارمیخ. نظامی. ، کمال محکم شدن. (آنندراج) (غیاث). و با لفظ شدن کنایه از نهایت قیام و استواری. (آنندراج در معنی چارمیخ) : جناح از هوا در زمین برد بیخ پساهنگ شد در زمین چارمیخ. نظامی (از آنندراج)